ذوالفقار

لافَتی الّا عَلی ، لاسَیف الّا ذوالفَقار

لافَتی الّا عَلی ، لاسَیف الّا ذوالفَقار

آنچه امیرالمومنین علی(علیه السلام) از ما می خواهد...
آنچه از اسلام میدانم.....

بایگانی

نگاهی به عدالت علی (ع)

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ب.ظ

بحث و گفتار، پیرامون عدالت علی(ع) بسیار دامنه دار و همچون دریای بیکرانه ای است که نمی توان به ساحل آن رسید. آنچه در اینجا ذکر می شود به عنوان نمونه است :

1 - برده ای را به حضور علی(ع) آوردند که از بیت المال دزدی نموده بود، علی(ع) فرمود : باید حد سرقت بر او جاری گردد. بر همین اساس، انگشتان دست او را به عنوان دزدی، قطع نمود. (1)

2 - بی عدالتی های عثمان در مصرف بیت المال در عصر خلافتش، باعث شد که مسلمانان به او اعتراض شدید نمودند. در راس آنها، ابوذر غفاری، بسیار اعتراض کرد. سرانجام عثمان دستور داد تا ابوذر را به سرزمین داغ و بد آب و هوای «ربذه» تبعید کنند. روزی که او را از مدینه به سوی ربذه می بردند، حضرت علی(ع) او را بدرقه کرد و به او فرمود: «یا اباذر انک غضبت لله فارج من غضبت له ، ان القوم خافوک علی دنیاهم، و خفتهم علی دینک»(2) ای ابوذر، تو برای خدا خشم کردی، پس به او امیدوار باش، مردم به خاطر دنیای خود از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنها ترسیدی.

به این ترتیب حضرت علی(ع) با تایید ابوذر غفاری، آنان را که به بیت المال خیانت می کنند دنیاپرست خوانده و محکوم نمود.

3 - پس از عثمان، مسلمانان با اجتماع بی نظیری به محضر حضرت علی(ع) آمده و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند، چند روزی از این حادثه نگذشت که گروهی از سرشناسان مانند : طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر و سعد ابی وقاص که در عصر خلافت عثمان از بیت المال سوء استفاده می کردند، دیدند با حکومت حضرت علی (ع) دستشان از استفاده ناروا از بیت المال کوتاه شده است لذا با جوسازی ها، آن حضرت را در فشار قرار دادند، علی (ع) با کمال قاطعیت در برابر آنها ایستاد، آنها را منحرف و دنیاپرست و ستمگر خواند و سوء استفاده از بیت المال را به عنوان ظلم به حق مظلومان نامید و پس از سرزنش شدید آنها فرمود : «و ایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها»(3) سوگند به خدا، داد مظلوم را از ستمگر می گیرم و افسار ستمگر را آن چنان می کشم تا به آبشخور حق وارد گردد، گرچه ناخوش آیند او باشد.

4 - هنگامی که علی(ع) زمام امور خلافت را در کوفه در دست داشت و اموال بسیار از بیت المال در اختیار آن حضرت بود، روزی برادرش عقیل، به محضرش آمد و گفت : «مقروض هستم و از ادای آن عاجز می باشم، قرض مرا ادا کن .» علی(ع) فرمود: «قرض تو چه اندازه است؟» عقیل گفت : صد هزار درهم. علی(ع) فرمود : «سوگند به خدا آنقدر ندارم که بتوانم قرض تو را ادا کنم، صبر کن تا جیره شخص من برسد، تا آخرین حد توان، به تو کمک می کنم . . .»

عقیل گفت : بیت المال در اختیار تو است، آیا با این حال، مرا به جیره خود وعده می دهی؟ مگر جیره تو چه اندازه است؟ اگر همه آن را هم به من بدهی، دردی را دوا نمی کند. علی(ع) به او فرمود : ای برادر! هر کدام از من و تو نسبت به بیت المال به منزله یک نفر هستیم - در این هنگام علی (ع) با برادرش در طبقه بالای دارالاماره که مشرف به بازار کوفه بود، گفتگو می کردند - علی(ع) به عقیل فرمود : اگر گفتار من تو را قانع نمی کند، به کنار این صندوق ها که در بازار پیدا است و پول های تاجران در میانشان ست برو، و آنها را بشکن و از پول آنها بردار.» عقیل عرض کرد : ای امیرمؤمنان! آیا به من امر می کنی که صندوق های عده ای را که توکل به خدا نموده و مقداری پول اندوخته اند را بشکنم؟ علی (ع) فرمود: آیا تو به من دستور می دهی که در بیت المال را که از آن مسلمانان است بگشایم، با این که توکل به خدا نموده و آن را بسته اند؟ و اگر می خواهی، شمشیرت را بردار، من نیز شمشیرم را برمی دارم و با هم به شهر «حیره » می رویم، در آنجا، بازرگانان ثروتمند زیاد هستند، به خانه یکی از آنها یورش می بریم و مالش را غارت می کنیم.

عقیل عرض کرد: آیا دزدی کنم؟ علی (ع) فرمود: اگر از مال یک نفر دزدی کنی، بهتر از آن است که از اموال همه مسلمانان دزدی کنی، چرا که بیت المال، مال همه مسلمین است . . . .»(4)

در روایت دیگر آمده، روزی عقیل از برادرش علی(ع) درخواست کمک از بیت المال کرد، علی(ع) فرمود : «صبر کن تا روز جمعه فرا رسد» عقیل تا روز جمعه صبر کرد، پس از اقامه نماز جمعه، علی(ع) به عقیل فرمود : «درباره کسی که به همه این مسلمانان (که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند) خیانت کند چه می گویی؟» عقیل گفت: «چنین کسی، شخص بسیار بدی است» علی(ع) فرمود : «تو با درخواست کمک (زیادتر از حقت) از بیت المال به من دستور می دهی که به این مسلمانان خیانت کنم .»(5)

5 - پیرمردی به نام «عاصم بن میثم » به محضر علی(ع) - در آن هنگام که بیت المال را تقسیم می کرد – آمد و عرض کرد : من پیر و فرتوت هستم، به من زیادتر بده. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود : «سوگند به خدا! این اموال از دسترنج من به دست نیامده و آن را از پدرم به ارث نبرده ام، بلکه امانتی در دست من است که باید حدود آن را رعایت نمایم.» سپس برای آنکه به آن پیرمرد احسان شود، به حاضران فرمود: «رحم الله من اعان شیخا کبیرا مثقلا» (6) خدا رحمت کند کسی را که به پیرمرد افتاده کمک کند. به این ترتیب عواطف مردم را در مورد کمک رسانی به آن پیرمرد جلب نمود.

6 - در کوفه، عصر خلافت علی(ع)، جمعی از ایرانیان که قبلا برده اعراب بودند و علی(ع) آنها را آزاد کرده بود، به عنوان موالی و حمراء خوانده می شدند، هر روز به مسجد می آمدند و پای سخنرانی علی(ع) می نشستند و بهره می بردند، بعضی از خودخواهان تیره دل عرب، مانند «اشعث بن قیس» که نژادپرست بود و عجم ها را تحقیر می کرد، به عنوان اعتراض به امیرمؤمنان علی(ع) چنین گفت: «ای امیرمؤمنان! این افراد (حمراء) پیش روی تو بر ما چیره شده اند و تو از آنها جلوگیری نمی کنی . . . امروز، من نشان خواهم داد که عرب چه کاره است؟»

حضرت علی (ع) خطاب به او و امثال او فرمود: «این عرب های شکمباره در بستر نرم به استراحت پرداخته اند، ولی همین حمراء (ایرانیان آزاد شده) در روزهای گرم، برای تامین هزینه زندگی زحمت می کشند، آنگاه شما از من می خواهید این زحمت کشان (بینوا) را از خود دور کنم، تا خودم جزء ستمگران گردم؟ هرگز چنین نخواهم کرد . . .»(7)

حضرت علی (ع) روزهای جمعه، همه اموال بیت المال را به مستحقین می رسانید و زمین آن را جارو می کرد، سپس دو رکعت نماز در آنجا بجا می آورد و پس از نماز، می فرمود : «این نماز در روز قیامت گواهی می دهد که من همه بیت المال را به صاحبانش دادم و برای خود چیزی برنداشتم.»

یکی از شیعیان می گوید : اموالی از بیت المال از منطقه جبل (کرمانشاه و اطراف آن) به کوفه آورده بودند، آن حضرت با نظم و برنامه دقیقی، آن را به سران هفت قوم (که در آن وقت مردم کوفه در هفت بخش، مشخص شده بودند) داد، تا آنها، همه آن اموال را به طور مساوی بین افراد تقسیم کنند، در پایان کار یک قرص نان باقی ماند، علی(ع) دستور داد آن را هفت قسمت نموده و همان قسمت شده ها را بین هفت بخش مذکور تقسیم نمود.(8)

7 - در نهج البلاغه خطبه 224، دو ماجرای عجیب در رابطه با احتیاط و دقت علی(ع) در رعایت عدالت در تقسیم بیت المال آمده است. ماجرای اول داستان آهن گداخته و عقیل است، که چون معروف است از بیان آن صرف نظر کرده و به ذکر ماجرای دوم می پردازیم. روزی «اشعث بن قیس» (که از منافقان کوردل و دشمنان سرسخت علی(ع) بود) تصمیم گرفت با ترفندهای مرموز، خود را به امیرمؤمنان علی(ع) نزدیک کرده و به گمان باطل خود شاید بتواند از بیت المال بهره بیشتری ببرد، حلوایی آماده کرد و در آوندش ریخت و شب هنگام به در خانه علی(ع) آمد و کوبه در را به صدا درآورد. علی (ع) در را گشود و او حلوا را تقدیم کرد. علی(ع) آن چنان از آن حلوا اظهار نفرت کرد که فرمود : «گویا آن را با زهر مار خمیر کرده بود، به او گفتم: آیا این حلوا، بخشش است یا زکات و یا صدقه؟ زکات و صدقه بر ما خاندان حرام است.» اشعث گفت: نه زکات است و نه صدقه، بلکه هدیه است. علی(ع) فرمود : «سوگند کنندگان در سوگ تو بنشینند و مرگت باد! آیا از راه دین خدا وارد شده ای که مرا فریب دهی؟ آیا نظام عقل تو به هم خورده یا دیوانه شده ای و یا هذیان می گویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر افلاک آن است به من ببخشند، تا با گرفتن پوست حبه جویی از دهان مورچه ای، خدا را نافرمانی کنم، نخواهم کرد و به راستی که دنیای شما در نزد من، از برگی که ملخ آن را به دندان گرفته و آن را جویده است، پست تر می باشد. علی را به دنیای ناپایدار و خوشی آن چه کار؟ ! . . .» (9) به این ترتیب علی(ع) هدیه رشوه نمای اشعث را رد کرد و راه نفوذ و تطمیع او را برای تجاوز به بیت المال و آسیب رسانی به عدالت، مسدود نمود.

8 - «بکر بن عیسی » می گوید: علی (ع) در عصر خلافتش به مردم کوفه می فرمود : «ای کوفیان! هرگاه از میان شما رفتم و به سوی آخرت کوچ کردم و جز خانه و مرکبم چیز دیگری گذاشتم، من خائن هستم.» او هزینه ساده زندگی اش از غذا و لباس و . . . را از بیت المال تامین نمی کرد، بلکه از محصول باغ «ینبع » که آن را در مدینه با دسترنج خود احداث کرده بود - و برایش می فرستادند - تامین می نمود. به مردم، نان و گوشت می رسانید، ولی خودش از غذاهای ساده تر استفاده می کرد. دو زن که یکی عرب و دیگری عجم بود، به محضرش آمدند، آن حضرت به هر دو به طور مساوی مقداری پول و غذا داد. زن عرب گفت : من از عربم ولی این زن از عجم است، چرا به من بیشتر ندادی؟ آن حضرت فرمود : «سوگند به خدا! من بین نوادگان اسماعیل (ع) با نوادگان اسحاق (ع) تفاوتی در بهره برداری از بیت المال نمی دانم .» (10)

شبی «عمرو عاص» به حضور علی(ع) آمد، علی(ع) در آن هنگام به امور بیت المال رسیدگی می کرد. همان دم چراغ را خاموش نمود، و در برابر تابش ماه نشست و به این ترتیب به عمروعاص - که برای بهره مندی از بیت المال نزد علی(ع) آمده بود، فهماند که حساب و کتاب بیت المال دقیق است و من بی حساب و کتاب، افزون از قانون عدالت، از بیت المال به کسی نمی دهم.

9 - طلحه و زبیر به محضر علی(ع) آمدند و گفتند : در عصر خلافت عمر، بیشتر از این اندازه از بیت المال به ما می داد. علی(ع) فرمود : رسول خدا(ص) چقدر به شما می داد؟ آنها سکوت نمودند، حضرت فرمود : آیا رسول خدا(ص) بیت المال را به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم می کرد؟ آنها گفتند: آری، فرمود: آیا پیروی از سنت رسول خدا(ص) بهتر است یا پیروی از سنت عمر؟ آنها گفتند : پیروی از سنت رسول خدا(ص) بهتر است، ولی ما دارای خصوصیاتی مانند سابقه تحمل و زحمت فراوان برای اسلام، و خویشاوندی با رسول خدا(ص) هستیم. علی(ع) فرمود : آیا سابقه شما و زحمت و خویشاوندی شما بیشتر است یا سابقه و زحمت و خویشاوندی من؟ آنها گفتند شما در این امور مقدم تر هستید، حضرت فرمود : سوگند به خدا من و این اجیر من - اشاره به غلامش کرد - در بهره برداری از بیت المال یکسان هستیم و در این جهت هیچ فرقی بین من و اجیر من نیست.(11)

10 - بانویی به نام سوده می گوید : عامل علی(ع) در دیار ما، در اخذ مالیات، سخت گیری می کرد. به عنوان شکایت از او نزد علی(ع) رفتم، برخاسته بود تا نماز بخواند، همین که مرا دید با کمال مهربانی به من توجه نمود و فرمود : «آیا درخواستی داری؟» ماجرا را گفتم، اشک از چشمانش سرازیر شد، فرمود : «خدایا تو شاهد هستی که من عامل های خود را برای ظلم به کسی به سوی مردم نفرستاده ام»، سپس قطعه پوستی طلبید و در آن پس از ذکر آیه ای از قرآن نوشت : «ای عامل من! وقتی نامه ام به تو رسید، آنچه را در دست داری نگهدار، تا ماموری بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.» آنگاه آن نامه را به من داد که حتی آن را مهر نکرده بود، آن نامه را نزد عامل آوردم، و به او دادم، و همین نامه، پیام عزل عامل بود، او عزل شد چرا که از حریم عدالت خارج شده بود.

«ابورجاء» می گوید : علی(ع) را دیدم شمشیرش را در معرض فروش قرار داده بود و می فرمود : «سوگند به خداوندی که جانم در اختیار او است اگر در نزد من به اندازه قیمت یک پیراهن، پول بود، شمشیرم را نمی فروختم.»(12)

این نمونه ها، گلچینی از صدها نمونه دیگر بود که برای اثبات مطلب و نشان دادن عدل علی(ع) همین مقدار کافی است و تو خود «حدیث مفصل بخوان از این مجمل.»

منابع:

1 . نهج البلاغه، حکمت 271 .

2 . همان، خطبه 130 .

3 . همان، خطبه 136 .

4 و 5 . مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 109 .

6 . همان، ص 110 .

7 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 124 .

8 . بحارالانوار، ج 41، ص 136 .

9 . نهج البلاغه، خطبه 224 .

10 . بحار، ج 41، ص 137 .

11 . مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 110و 111 .

12 . بحار، ج 41، ص 121و 136 .


برگرفته از سایت حوزه


نظرات  (۱)

۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۳ سایت تفریحی چفچفک
کتابی هم چاپ شده بود در مورد عدالت حضرت علی (ع)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی